کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

بابا و پسرش

لالایی

برات قصه میگم تا که بخوابی دیگه اشکی نریز نکن بیتابی میگم حکایت بره و گرگه برات میگم که دنیا چه بزرگه بخواب ای کودک من گریه بسه از اشکای تو این قلبم شکسته نذار مروارید چشمات حروم شه لالایی می خونم تا شب تموم شه لالایی کن لالایی کن لالایی تویی که پاک ترین خلق خدایی لالایی کن گل ناز قشنگم کیان کوچیک مست و ملنگم لالایی کن بخواب بابا بیداره گل بوسه روی دستات می کاره لالایی کن بخواب ای نور چشمام با تو رنگ خوشی می گیره دنیام تا خواب ببینی شاهزاده قصه که روی اسب بالداری نشسته تو را میبره رو ابرای آبی که رو ابرا به آرومی بخوابی لالایی کن لالایی کن لالایی تویی که پاک ترین خلق خدایی لالایی کن گل ناز قشنگم کیان کوچیک مست و ملنگم ...
11 دی 1390

یک ماهگی آقا کیان

سلام. کیان من امروز یک ماهش شد. اما روز خوبی برای پسرمون نبوده.کیان امروز همش داره گریه می کنه.چون از دیروز تا حالا دلش درد می کنه.چون دلش اصلا کار نکرده و فقط استفراغ می کنه.نمی دونم چی کار کنم. من و مامان مینای کیان از دیشب نخوابیدیم.حتی من امروز نتونستم برم سرکار. وقتی کیان گریه می کنه بدنش و به خصوص صورتش شروع می کنه به دونه زدن. به هرحال امیدوارم خوب بشه.الانم که دارم اینو می نویسم بعد از کلی زحمت مامان مینای کیان که خوابش کرده روی پای من خوابیده... اینم عکسش که امروز لب دریا با کلی مصیبت ازش گرفتیم ...
10 دی 1390

کیان بابا

پسرم گل پسرم تاج سرم جگر باباشه پسر، عسل چشاشه اینم سه تا عکس از گل پسرم کیان فکرالو: کیان گریالو: کیان خوابالو:   ...
5 دی 1390

آشنای من

احساس نمی کنم 24روز پیش برای اولین بار تو را دیدم. نمی دونم چرا برای من خیلی آشنایی و فکر می کنم از روز اول تا حالا می شناسمت و جای دیگه ای دیدمت...
4 دی 1390

من اینم

من بابای این آقا خوش تیپه هستم که تا چند وقت دیگه ان شاءالله به دنیا میاد  و  همه را انگشت به دهن می کنه!  انگشت به دهن می کنه چون اولین نوه پسری مامان و بابای باباشه و توی پسرخاله هاشم تَکه. چون هم از همشون کوچیکتره هم اینکه می خوام بهش یاد بدم با لهجه اصفهانی حرف بزنه، یه جوری که ارحام صدر خدا بیامرز هم نزده.   حالا غرض من از نوشتن این پست توی وبلاگ مامانش اینه که در مورد اسم پسرمون می خوام صحبت کنم. البته ببخشید اینقدر خشک و رسمی می نویسم.اتفاقا مامان مینا هم کنارم نشسته و برای این رسمی نوشتن داره مدام غر می زنه  ولی خب چه کار میشه کرد؟ من دیگه به رسمی نوشتن عادت کردم و جور دیگه ای بلد نیستم بنویسم. راستی یادتون...
4 دی 1390

بازهم سلام

سلام قند عسل بابا.خوبی پسرم؟فدات بشم که الان آروم روی پاهای من خوابیدی.من نشستم روی کاناپه،لپ تاپ سمت راست منه و شما هم آروم توی تشکچه و روی پاهای من خوابیدی. موسیقی سنتی گذاشتم و شما هم خوابی.موسیقی سنتی راهی بود که برای آروم کردنت کشف کردم و تصمیم دارم به یاری خدا حتما شما را به کلاس موسیقی بفرستم. یک روز از روزهایی که خونه مامان جون بودیم خیلی نا آرومی می کردی .منم همینجوری یه آهنگ گذاشتم و شما هم آروم شدی. «تو ای پری کجایی» زنده یاد قوامی چیزی بود که که پخش کردم و شما هم آروم شدی.  بابایی امروز صبح رفتم و توی مصاحبه شرکت کردم و حسابی گند زدم و برگشتم. دعا کن برای بابایی که قبول و استخدام بشم که اگه بشه محشر میشه گ...
4 دی 1390

دعا برای بابا

خدایا از اینکه همیشه لطف هایی که در حق من می کنی را فراموش می کنم تا نیاز بعدی که میام در خونتو می زنم شرمندم. از اینکه هم پسرم سالم به دنیا اومده و هم مینا سالمه خیلی خیلی ازت سپاسگزارم خدا. خداجون می دونی امروز بازم مثل همیشه از روزهایی هست که کمی بیشتر از قبل بهت نیاز دارم که هوامو داشته باشی. پس خدا این دوتا دعای منو در حق من و همه محتاجان روا کن. بسم الله الرحمن الرحیم یا مقلب القلوب و الابصار. یا مدبر اللیل و النهار. یا محول الحول و الاحوال. حول حالنا الی احسن الحال بسم الله الرحمن الرحیم ربش رحلی صدری و یسرلی امری وحلل عقدتا من لسانی یفقهوا قولی آمین یا رب العالمین خدایا تو را به معصومیت پسرم و مظلومین همسرم و بقی...
4 دی 1390

اومدیم خونه خودمون...

اول از همه سلام خدمت گل پسرم. سپس اینکه «گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم/ چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی». بله کیان بابا. با خودم می گفتم اگه به یاری خدا تشریف بیارید غم و غصه هامو باهات در میون بذارم، اما خدا را شکر اومدی و با زهم خدا را شکر غم از دلم رفت. دوم اینکه الان که نی نی وبلاگو باز کردم دیدم یکی از دوستان دوره دبیرستان برام اینجا پیام گذاشته.ژوبین یکی از بهترین دوستام توی اول دبیرستان بود. من و ژوبین و علیرضا با هم خیلی رفیق بودیم. ژوبین عاشق سینما بود و درس خون بود و دیگه نمی دونم کجا رفت تا امشب که فقط ازش یه پیام دیدم. علیرضا عشق ریاضی بود و آخرش هم مهندسی عمران قبول شد دانشگاه بوعلی همدان و من هم...
2 دی 1390
1